دلام
اقا یه سری صحنه های هست تو زندگی ک خیلی ساده هم هستا منتها هیچ وقت فراموشت نمیشه انگار همین دیروز بود یکی از این صحنه ها واسه من وقتی بود ک دوم راهنمایی بودم یه شب جمعه ک داشتم فیلم یانگوم(جواهری در قصر)رو میدیدم و لباسای مدرسمو ک شسته بودم اتو میکردم...نمیدونم چرا این لحظه ساده زندگیم انقد جلو چشممه
دلم واسه سالهای از عمرم میسوزه ک بدون شناخت از توانایهام و علاقیم گذشت واقعا متاسفم :(
سلام
مامانم رفته سفر شب تنهام الان پنج صبه خوابم نمیبره اصلا ...
ای فیلم تبلیغ یه فیلم سینمایی بود ک مال قدیماس اونوقت پلاک ماشینشون ۸۸ :/
جدیدا فقط شایان میاد کامنت میذاره بچها بقیتون کجاین؟وای خدا نکنه الان بگین توقعم زیاده اخه اون رفیق صمیمیم وقتی بهش گفتم حداقل هفته ای یه بار بهم پ.م بده حالمو بپرس گفت تو توقعت زیاده :| باور کنید هرکاری میکنم حرفاش فراموشم نمیشه ...
مامان داره پس از باران رو میبینه اونجاس که زن دوم خان رو دزدیدن و دروغکی یه جوری نشون دادن انگار اون خودش فرار کرده ...خیلی گریه و التماس میکرد میگفت اینجا یه کلبه بوده منو اوردن اینجا ولی وقتی رفتن اثری از کلبه نبود :( خیلی سخته بخوای از خودت دفاع کنی وقتی با همه وجود میدونی اون کارو نکردی :(
...
یکی از بچها وبلاگی ویس تنها ترین وال رو گذاشته بود صدا وال خیلی غمگین بود دلم واقعا گرفت مث یه دختر بچه بود صداش ک تو اتیش دست و پا میزد و کمک میخواست :(
اون خوشحاله فک کنم عاشق شده :( واسه رسیدن من به هدفام دیگه دیر شده اون فک کنم عاشق شده...بد بیاری پشت بد بیاری...دلشکستگی پشت دلشکستگی...روزای خوبم دیگه گذشته دیگه نمیاد...
ای غایب از نظر به خدا میسپارمت :(