بنام خدا

شهر رویاها

بنام خدا

شهر رویاها

فقط کافیه یکیو دوسداشته باشی اون موقع که از رو زمین محو میشه :/

ارغوان


ارغوان
شاخه ی هم خون جدا مانده ی من

آسمان تو چه رنگ ست امروز ؟

آفتابی ست هوا ٬

یا گرفته ست هنوز ؟

من درین گوشه

که از دنیا بیرون ست ٬

آسمانی به سرم نیست

از بهاران خبرم نیست

آنچه میبینم

دیوار است

آه

این سخت سیاه

آنچنان نزدیک ست

که چو بر می کشم از سینه نفس

نفسم را بر می گرداند

ره چنان بسته

که پرواز نگه

در همین یک قدمی می ماند

کور سویی ز چراغی رنجور

قصه پرداز شب ظلمانی ست

نفسم میگیرد

که هوا هم اینجا زندانی ست

هر چه با من اینجا ست

رنگ رخ باخته است

آفتابی هرگز

گوشه ی چشمی هم

بر فراموشی این دخمه نیانداخته است

اندرین گوشه ی خاموش فراموش شده

کز دم سردش هر شمعی خاموش شده

یاد رنگینی در خاطر من

گریه می انگیزد

ارغوانم آنجاست

ارغوانم تنهاست

ارغوانم دارد می گرید

چون دل من که چنین خون آلود

هر دم از دیده فرو میریزد

ارغوان

این چه رازیست که هر بار بهار ٬

با عزای دل ما می آید ؟

که زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است ؟

اینچنین بر جگر سوختگان

داغ بر داغ می افزاید

ارغوان پنجه ی خونین زمین

دامن صبح بگیر

وز سواران خرامنده ی خورشید بپرس

کی برین دره غم می گذرند ؟

ارغوان

خوشه ی خون

بامدادان که کبوترها

بر لب پنجره ی باز سحر

غلغله می آغازند

جان گلرنگ مرا

بر سر دست بگیر

به تماشا گه پرواز ببر

آه بشتاب

که هم پروازان

نگران غم هم پروازند

ارغوان

بیرق گلگون بهار

تو بر افراشته باش

شعر خون بار منی

یاد رنگین رفیقانم را

بر زبان داشته باش

تو بخوان نغمه نا خوانده ی من

ارغوان

شاخه ی هم خون جدا مانده من

دلشوره

سلام 

حال زیاد خوب نیست حس دلپیچه و سرد درد همزمان..دلپیچه نیست بیشتر به دلهره و دل آشوبه و دل شور زدن میمونه ...نمیدونم چه خبره ولی دلم خیلی شور میزنه خیلی یعنی چ خبر داره میشه...خدایا هرچی هست خیر و خوبی و شادی باشه آمین ایشالا

آبانا جانم

سلام اصلا حواسم نبود عقد دوست قدیمی و مهربوونم آبانای عزیز رو بهش تبریک بگم خوشبخت بشی واقعا خوشحال شدم ولی اگه دیر گفتم بذار به پای مشکلات شرمنده دوست جانم 

حتی نمیتونم یه دوستتدارم خشک و خالی بگم ...