بنام خدا

شهر رویاها

بنام خدا

شهر رویاها

ناهارونه

الان دو ساعته ناهارم حاضره ک بریم دانشگاه قبل کلاس بخوریم ولی فعلا ساعت دو نشده

فقط خدا کته ای همه زحمتی ک براش کشیدم غذام خراب و سرد نشه...خیلیم خسته شدم خوابم گرفته کاش بخوابم هیش نرم

ما چِمونه

واقعا چیمون شده...چرا اینجوری شدیم...چی شدیم ک نمیتونیم باهیشکی آروم بگیریم... :(

عکسات

میام اینستا پستاتو میبینم عکسات مث همیشه خستن چشمات مث همیشه ناراحتن...دعا میکنم ک خسته و ناراحت نباشی هیچ وقت ...ناراحتیتو ک میبینم قلبم داغون میشه...کاش میتونستم شادت کنم

سرد

سردی همه زندگیمون رو گرفته روز ب روزم بیشتر میشه دوستای صمیمی انقد سرد شدن ک دیگه علاقه ای ندارم حتی بهم پ.م بدن ...سعی میکنم ازشون فرار کنم